در صورتی که این شکلی است که نصّ قرآنی آن را پیام میدهد:
(فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ) (5)
ایشان را همچون برگ آفتزد? (کشتزار، سـوراخ سوراخ و نابود) میکردند. (فیل/5)
این پیام، پیام مستقیم و نزدیک به ذهن است.
روایت عکرمه و آنچه یعقوب پسر عتبه نقل کرده است نصّ صریح و روشنی نیست در زمین? این که لشکریان مبتلا به آبله شدهاند. بلکه تنها بیانگر این واقعیّت است که آبله در جزیرهالعرب برای نخستین بار در این سال ظاهر و پدیدار گردیده است. در گفتار آن دو نفر هیچ گونه اشارهای به ابرهه و لشکریان او نشده است که بدین بیماری مبتلا گردیدهاند . . . گذشته از این، دچار شدن لشکریان به این بیماری و مبتلا نشدن عربهای نزدیک بدین بیماری در آن زمان، خارقالعاده بشمار میآید. چرا که پرندگان تنها به سنگباران سپاهیان پرداختهاند و بس. وقتی که مسأله خارقالعاده است پس چرا باید رنج برد و خود را به زحمت انداخت این حادثه را به شکل معیّنی منحصر کرد تا این شکل با درک و فهم انسانها بخواند و سازگار درآید! در صورتی که روی دادن کار به شکل غیر معهود با فضای سراسر این سوره مناسبت بیشتری دارد.
ما درک و فهم میکنیم چه انگیزههائی این مدرس? عقلانی را برانگیخته است، مدرسهای که استاد امام محمّد عبده رحمه الله در آن زمان در رأس آن بود . . . درک و فهم میکنیم که چه انگیزههائی باعث گردیده است دائر? خارقالعادهها و امور غیبی در تفسیر قرآن مجید و در حادثههای تاریخ، تنگ و محدود گردانده شود، و کوشش گردد تفسیرها و حادثهها مطابق چیزهائی ذکر شود که برای مردمان معلوم و آشکار بوده و با قوانین شناخته شد? هستی همخوان و هماهنگ باشد . . . این مدرسه با جاذبهها و کششهای خرافات شائعی رویاروی بود که بر عقلانیّت عامّ? مردمان در آن زمان غالب و مسلّط بود. همچنین با سیلاب افسانهها و اسرائیلیّاتی روبرو بود که کتابهای تفسیر و روایت را پر و آکنده بود. آن هم در روزگاری که عشق و علاق? به دانش نوین به اوج خود رسیده بود، و موج شکّ و تردید در بار? گفتارهای دین به قلّ? بلند خود دستیابی پیدا کرده بود. این مدرسه به پا خـاست و به تلاش ایستاد و به مبارزه پرداخت. خواست اعتبار دین را به دین برگرداند و ثابت کند هر چه دین به ارمغان آورده است موافق با عقل بوده است. این مدرسه بدین خاطر به زدودن دین از خرافهها و افسانهها پرداخته است. تلاش کرده است یک عقلانیّت دینی را به وجود آورد که قوانین هستی را بفهمد، و ثبات و استمرار قوانین هستی را درک کند، و حرکات بشری را بدان گرداند، همان گونه که حرکات هستی موجود در احرام و اجسام را بدان برمیگرداند. این هم در طرح و نقش? عقلانی قرآنی موجود است. چـه قرآن مـردمان را به سوی قوانین جهانی یزدان برمیگرداند، و قوانین جـهانی یزدان را ستون استوار و پای? پایدار و مرتّب و منظّم یکایک حرکات و پدیدههای پراکنده در گستر? هستی میداند.
امّا از یک سو فشار خرافه، و از دیگر سو شیفت? علم و دانش گردیدن، آثار خود را در این مدرسه برجای گذاشت. در این مدرسه در احتیاط کردن غلّو و زیادهروی شد، ویرایش یافت به این که فقط قوانین هستی آشنا برای همگان را قاعد? کلّی قانون خدا بداند و بشمارد. در تفسیر استاد شیخ محمّد عبده، همچنین در تفسیرهای دو شاگردش استاد شیخ رشید زن، و استاد شیخ عبدالقادر مغربی - رحبهمللهجمیعاً - شائع و رائج گردیده است بسیاری از خارقالعادهها به قوانین معلوم برای همگان برگردانده شود و آشکارا بدین امر علاقه نشان داده شود و به خارقالعادهها چندان توجّهی نگردد. برخی از خارقالعادهها به گونهای تأویل میشد که سازگار با چیزی بوده که آن را «معقول« و عقلپسند مینامیدند. بسیار دوری میکردند و سخت میپائیدند که هر گونه امور غیبی پذیرفته نگردد.
هر چند عوامل محیط را درک و فهم میکنیم و کاملاً ارزیابی مینمائیم، عواملی که به سوی چنین رویکرد و جهتی برمیانگیزد، امّا ما چنین میبینیم که از یک سو مبالغه و زیادهروی در ترک امور غیبی شده است، و از دیگر سو از جهانبینی کامل قرآنی غفلت گردیده است.
جهانبینی قرآنی اراده و مشیّت و قدرت و قوّت یزدان را آزاد میداند. معتقد است اراده و مشیّت و قدرت و قوّت یزدان در فراسوی قوانینی عمل میکند که یزدان آنها را برگزیده است، چه قوانینی که معروف همگان و معلوم مردمان است، و چه قوانینی که معروف همگان و معلوم مردمان نیست. این آزادیای است که عقل بشری راحاکم نهائی نمیکرداند، و برداشت و پسندید? این خرد را مرجع هر چیزی نمیسازد، به گونهای که واجب نماید تأویل و توجیه کرد هر چیزی را که موافق با عقل نباشد، همان گونه که در تفسیر سرشناسان این مدرسه چنین سخنی تکرار میگردد.
افزون بر این، قوانینی که معلوم همگان و آشنا برای مردمان است هم? قوانین خدا را تشکیل نمیدهد. بلکه همچون قوانینی بخش اندکی از قوانین یزدان است و نمیتواند هر چه را که در جهان صورت میپذیرد تفسیر و توجیه کند. هم قوانین ناشناخته برای مردمان و هم قوانین شناخته برای ایشان، بر عظمت قدرت و بر دقت ارزیابی و سنجش، و بر تقدیر و تدبیر دقیق و ظریف یزدان در جهان دلالت دارد . . .
گذشته از اینها باید کاملاً در نفی خرافهها احتیاط کرد، و در عدم پذیرش افسانهها اعتدال و میانهروی داشت، و در این امور از الهام و پیام محیط ویژهای، و از رودربایستی عرف رائج اندیشهای در عصری از عصور متأثّر نگردید.
یک قاعد? درست و دور از خطا در رویاروی شدن با نصوص قرآنی است. چه بسا اینجا جای بیان آن باشد ... صحیح نیست با مقرّرات عقلی پیشین، و با مقرّرات همگانی، و با مقرّرات موضوعی که نصوص بدان میپردازند، پیشداوری کرد و با نصوص قرآنی رویاروی شد. بلکه باید با نصوص قرآنی رویاروی شد و از آنها مقرّرات خودمان را دریافت داریم. ما باید از نصوص قرآنی مقرّرات ایمانی خویش را دریافت داریم، و از آنها قواعد منطق خویشتن و هم? جهانبینیهای خود را بسازیم. هر گاه نصوص قرآنی کاری را مقرّر فرمودند مقرّر برای ما است بدان شکل که مقرّر داشتهاند. چرا که چیزی را که ما «عقل« مینامیم، و میخواهیم مقرّرات قرآن در بار? حوادث جهانی و تاریخی و انسانی و غیبی را به پیش آن ببریم، برآمده از واقعیّت زندگانی محدود بشری ما، و حاصل تجربهها و آموختههای بشری ما است.
این عقل اگر چه خودش قدرت آزادی است، و با یکایک تجربهها و آموختهها و حادثهها و رخدادها مقیّد و محدود نمیگردد، و بلکه بر آنها فائق میآید و به معنی مجرّدی میرسد که در فراسوی آنها است، امّا در نهایت عقل محدود به حدود و ثغور وجود ما انسانها میگردد. وجود ما هم مطلق نیست، آن گونه که وجود خدا مطلق است. قرآن از جانب این مطلق آمده است. پس قرآن بر ما فرمان میراند، و مقرّرات قرآن است که ما از خود آنها مقرّرات خود را برمیگیریم. بدین سبب درست نیست گفته شود: مدلول و مفهوم این نصّ با عقل برخورد و مخالفت دارد و باید آن را تأویل و توجیه کرد! همان گونه که در مقرّرات طرفداران این مدرسه اغلب به میان میآید. معنی این سخن هم این نیست که باید تسلیم خرافهها شد. بلکه معنی این سخن این است که عقل حکم و داور در مقرّرات قرآن نیست. هر گاه مدلولها و مفهومهای تعبیر، راست و درست و روشن و آشکار باشند، مقرّر میدارند چگونه عقلها آنها را دریافت بدارند، و چگونه از آنها قواعد اندیش? خود و منطق خود را در برابر مدلولها و مفهومها، و در برابر حقائق جهانی دیگر، ترتیب دهند و بسازند . . .
*
از این بررسی و وارسی دست برمیداریم، و به خود سور? فیل، و به دلالت و بیان داستان برمیگردیم:
عناوین یادداشتهای وبلاگ